Catch up (with sb); catch sb up
به کسی رسیدن، کسی را گرفتن، از کسی پیشی گرفتن، به پای کسی رسیدن
Go on in front. I’ll soon catch you up.
تو جلو برو. من بزودی به تو خواهم رسید.
After missing a term through illness he had to work hard to catch up (with the others).
بعد ازینکه یک ترم به دلیل بیماری عقب افتاد مجبور شد سخت تلاش کند تا به دیگران برسد.
Catch up with sb
(مشکلات) دست از سر کسی برنداشتن، گریبان کسی را گرفتن، به سراغ کسی رفتن
she was terrified that one day her past problems would catch up with her.
از این میترسید که مبادا روزی مشکلات گذشته دوباره گریبان او را بگیرند.
(پلیس و غیره) به چنگ آوردن، دستگیر کردن، گرفتن
The police caught up with him years later when he had moved to Spain.
سرانجام پلیس او را سالها بعد از مهاجرت به اسپانیا، دستگیر کرد.
Catch up on sth
(کار عقب افتاده) انجام دادن، تمام کردن، جبران کردن
I’ve got a lot of work to catch up on.
کارهای عقب افتاده زیادی برای انجام دادن دارم.
مطلع شدن از، با خبر شدن از، آگاه شدن از
Come over for a chat so we can catch up on each other’s news.
بیا منزل با هم گپی بزنیم و از اخبار یکدیگر مطلع شویم
#idiom #ielts #TOEFL #Proverb #Vocabulary #Englishnewway #expression
#اصطلاحات #اصطلاحات_انگلیسی #تافل #ضربالمثل #ضربالمثل_انگلیسی #مکالمه #آموزش_زبان #آموزش_زبان_انگلیسی #زبان_آنلاین #تافل #ایلتس #آموزش_انگلیسی #انگلیسی_آسان #انگلیسی_آنلاین #مکالمه_انگلیسی #انگلیش_هوم #لغت_انگلیسی #فعل_دوقسمتی #آموزشزبانانگلیسی
#reza_arashnia #رضا_آرش_نیا #رضاآرشنیا